نوشته شده توسط : داش حسین

رقصيده‌اي ميان بلم با سكوت رود
با گريه‌هاي يخ‌زده شمع يادبود
با نيلي هميشگي آسمان شب
نزديك نخل‌هاي بلندي كه سر به دود....


وقتي ستاره با نفست مستجاب بود
وقتي كه چشم‌هاي زمين غرق خواب بود
وقتي كه دست‌هاي تو در آسمان شب
همچون زلال روشن امواج آب بود



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: برچسب‌ها: قصه مادر بزرگ , مادر , مادر بزرگ , قصه , داستان , شعر , نوحه , شاعر , حمید , شرقی , حمید شرقی ,
:: بازدید از این مطلب : 620
|
امتیاز مطلب : 113
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : 21 / 9 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داش حسین

نام جانبخش تو چون بر دهنم مي‌آيد                         عطر فردوس برين از سخنم مي‌آيد
زمزم اشک ز چشم تر من مي‌جوشد                         نام شيرين تو چون بر دهنم مي‌آيد
اي مسيحا دم عالم ز نسيم مهرت                           روح ايمان و يقين بر بدنم مي‌آيد
همچو جان سخت گرانقدر و عزيز است مرا                 ز تو هر غم که به جان و به تنم مي‌آيد
دل نشسته است به سوگ و به عزايت شب و روز        ناله و گريه ز بيت‌الحزنم مي‌آيد
از شرار غم تو سوختم اما شادم                             که به سويت خبر سوختنم مي‌آيد
گر پس ازمرگ ببويند مرا در دل خاک                         نکهت مهر حسين از کفنم مي‌آيد
گرچه خارم چو «وفايي» ولي از لطف حسين             روز محشر خبر گل شدنم مي‌آيد

 

نام شاعر:سيد هاشم وفايي

برگرفته شده از:

 

www.vaares.com



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: برچسب‌ها: زمزم , اشک , امام حسین , حسین , کربلا , گریه , عاشورا ,
:: بازدید از این مطلب : 639
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 15 / 9 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داش حسین

 

گفتم:خسته ام

گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53))

گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره

 

گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24)



:: موضوعات مرتبط: قرآن , شعر , ,
:: برچسب‌ها: درد دل , خدا , خست , صبر , دوست , گناه , مومن ,
:: بازدید از این مطلب : 677
|
امتیاز مطلب : 106
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : 13 / 9 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داش حسین

قطره‌ دلش‌ دريا مي‌خواست.

خيلي‌ وقت‌ بود كه‌ به‌ خدا گفته‌ بود. 

هر بار خدا مي‌گفت:




:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: برچسب‌ها: عرفان , نظرآهاری , عاشق , خدا , قطره ,
:: بازدید از این مطلب : 591
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 9 / 9 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داش حسین

 

- سلام ابراهیم. حالت چطوره؟ دماغت چاقه؟ راستی ببینم تو چند تا داداش داری؟

- سه تا، چه طور مگه؟

- هیچی! از امروز دو تا داری. چون داداش بزرگت دیروز شهید شد!

- یا امام حسین  !

 

شهید بروجردی



:: موضوعات مرتبط: بزرگان , شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 566
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 8 / 9 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داش حسین

اوایل جنگ بود و ما با چنگ و دندان و با دست خالی با دشمن تا بن دندان مسلح می جنگیدیم. بین ما یکی بود که انگار دو دقیقه است از انبار ذغال بیرون آمده بود! اسمش عزیز بود. شب ها می شد مرد نامرئی! چون همرنگ شب می شد و فقط دندان سفیدش پیدا می شد. زد و عزیز ترکش به پایش خورد و مجروح شد و فرستادنش به عقب.

 

 شهید خرازی



:: موضوعات مرتبط: بزرگان , شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 601
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 8 / 9 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داش حسین

کاش صاحب برسد بنده به زنجیر کند                    این جوانان همه را در ره خود پیر کند
 

هیچ کس کاش نباشد نگهش بر راهی                  چشم بر در بُود و دلبر او دیر کند
 

کاش چشم گل زهرا به دل ما افتد                        با نگاهش به دل غمزده تأثیر کند
 

کاش از روی ترحم گذرد بر دل من                         خود بسازد دل ویرانه و تعمیر کند
 

کاش صاحب نفسی همدم این خسته شود          که ز گرمی لبش مسأله تغییر کند
 

چند سالی است که از هجر رخش می گِرییم        کاش با نیمه نگه از همه  تقدیر  کند
 

کاش با آن قلم عشق شبی نام مرا                     در میان صُحُف فاطمه تحریر کند
 

کاش روزی بزند تکیه به دیوار حرم                        با همان لحن علی نغمه تکبیر کند
 

کاش جز مجلس او جای دگر پا ننهم                     تا فقط مجلس او جان مرا سیر کند

بر گرفته شده از:

www.bimarefat.ir



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: برچسب‌ها: صاحب , قلم , عشق , خدا , جان , زهرا , ویرانه , جوان , پیر , حرم , فاطمه ,
:: بازدید از این مطلب : 705
|
امتیاز مطلب : 92
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 29 / 8 / 1384 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داش حسین

سنگریزه کوچک مقابل کوه بلند ایستاد و گفت : ای کوه بزرگ ، لطفا مرا جزیی از وجودت کن که سخت تنهایم و باعث شکوه تو خواهم شد . کوه خندید و با تکبر گفت : تو سنگریزه نادان چه تاثیری بر عظمت من خواهی داشت ؟
سنگریز های سطح کوه از گفته اش دلخور شدند و یکی یکی از کوه جدا گشتند ... دیری نپائید که از کوه بلند تنها خاطره ای در ذهن دشت باقی ماند ...

 بر گرفته شده از:

ژورنالیست.پرسیان بلاگ.ای ار

 



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: برچسب‌ها: داستان , تکبر , غرور , سنگریزه , کوه , خدا , پند ,
:: بازدید از این مطلب : 926
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 22 / 8 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داش حسین

۱- سیگار کشیدن باعث میشه شما هرچه سریعتر از شر سلامتی و زندگی به امید خدا خلاص بشید و بتونید پا به عرصه های جدیدتری از جمله جهان آخرت بگذارید و تجربه های جدیدی رو کسب کنید !



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: برچسب‌ها: سیگار کشیدن , فواید , خاصیت , راحت شدن ,
:: بازدید از این مطلب : 732
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 18 / 8 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داش حسین

زاهدی گوید:
جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد . اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد . او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!

دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟
سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای ؟ کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت و گفت:تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد . گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن .
 
گفت من که غرق خواهش دنیا هستم  چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟

 برگرفته شده از:

داستانک.کام

 



:: موضوعات مرتبط: بزرگان , شعر , ,
:: برچسب‌ها: چهار سخن تکان دهنده , زاهد , مست , زن , زیبا , خالق , کودک , داستان , پند , حکمت ,
:: بازدید از این مطلب : 840
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 12 / 8 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داش حسین

خدايا! اين دل شكسته را جز دستهاي مهربان تو درماني نيست واين دست بسته را جز از ابر احسان تو باراني ، نه. خدايا ! اين جگر سوخته...



:: موضوعات مرتبط: قرآن , شعر , ,
:: برچسب‌ها: خدایا , محتاج , الله , پناه من , رب , کرم , بزرگی ,
:: بازدید از این مطلب : 1018
|
امتیاز مطلب : 142
|
تعداد امتیازدهندگان : 44
|
مجموع امتیاز : 44
تاریخ انتشار : 7 / 8 / 1384 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داش حسین

شعری در مورد شهیدان

(تقدیم به سید اهل قلم آوینی)


به سوی جبهه می رفت ونگاهش سوی مادربود/
وداعی کرد طولانی که گویی بار آخر بود

و او می رفت آهسته به سوی خاکریز عشق/
وجبهه از حضور او پر از احساس باور بود

دو چشمش خیس از اشک و دلش لبریز از احساس/
میان جمع بود اما دل او جای دیگر بود

عجب حال عجیبی داشت آن شب در دل سنگر
و او آماده پرواز مثل یک کبوتر بود

زمان حمله نزدیک و همه آماده رفتن/
نوای کاروان آن شب پر از الله اکبر بود

چپیه روی دوش او به سر سربند یا حیدر/
و او در کارزار جنگ چو سربازی دلاور بود

زمین دریایی از خون شد،زمرگ لاله های سرخ/
و او مانند یک ماهی به شط خون شناور بود

که ناگه ترکشی خورد و تبسم کرد و پرپر شد/
از او در ذهن من باقی، همان لبخند آخر بود

( شعر از حسین وکیلی زارچ)



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: برچسب‌ها: شهیدان , آوینی , قلم , سید اهل قلم , سید شهید , عشق , خاکریز , خون , لبخند , سرخ , ترکش , دریا , سرباز , سربازی ,
:: بازدید از این مطلب : 932
|
امتیاز مطلب : 108
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37
تاریخ انتشار : 30 / 7 / 1389 | نظرات ()