اساس و پایه همه شرایع الاهى، بر دوستى و محبت، رحمت و مدارا استوار است. قرآن کریم نیز، رمز پیشرفت پیامبر اکرمصلى الله وعلیه وآله وسلم را مدارا ومهربانى با مردم مىداند. در دستورات اسلام، مسلمانان از خشونت در روابطاجتماعى به هر شکلى منع شدهاند. با این همه، جهان غرب و مبلغان سیاسى وفکرى آن از شریعت اسلام، چهرهاى خشن و خونآلود ترسیم مىکنند و در مقابل،مسیحیت و مردم مغرب زمین را جلوه و نماد اومانیسم (انسان دوستى) و مهرورزىنشان مىدهند که این موضوع پس از جریان القاعده و 11 سپتامبر به اوج خودرسیده است. اما پس از انقلاب اسلامى، پارهاى از نیروهاى داخل کشور، براىزدودن خشونت از چهره دین، خواستار دگرگونىهایى در احکام جزایى و اجتماعىاسلام شدند. در برابر این شبهافکنىها بسیارى از متفکران اسلامى از قبیلشهید مطهرى، به کالبد شناسى واژه خشونت و بررسى فلسفهاى احکام کیفرى اسلامپرداختهاند که در این نوشته، پارهاى از دیدگاههاى استاد مطهرى را بهبوته نقد و بررسى مىنهیم. الف) بررسى مقوله خشونت، محبت و نقطه مقابل آن، خشونت است. اسلام دین فطرىاست که هم مهر مىورزد و هم خشم. اما مسیحیت تحریف شده، تنها مهرورزى رادر کانون توجه قرار داده، غافل از اینکه چنین آیین و مذهبى، خشونتزا وخشونت گستر است. در رابطه با این موضوع، پیامبراکرمصلى الله وعلیه وآلهوسلم مىفرماید: «احبب للناس ماتحب لنفسک و اکره لهم ماتکره لنفسک»؛ [براىدیگران، همان را دوست بدار که براى خود دوست مىدارى و همان را دشمن دار کهبراى خود دشمن مىدارى]. البته این دستور مهم در همه شرایع آسمانى مانندشریعت موسى و عیسى و... یکسان است. بنابراین، باید دید که مقصود از محبت و دوستى و تفاوت مفهوم ظاهرى و سطحىمحبت از معناى واقعى آن چیست؟ ممکن است انسان گاه چیزى را براى خودش دوستبدارد که براى او زیانآور است که چنین تفسیرى از محبت در هیچ یک ازشریعتها درست نیست، پس در اینجا محبت و دوستى، عقلانى و منطقى است. ولذا خود محبت، عدم نرمى و خشونت و حداکثر چیزى را که انسان براى خودش بدىتلقى کند، ایجاب مىکند؛ به عنوان نمونه در قصاص که مصلحت فرد، فداى مصلحتجامعه مىشود، قرآن به این شبهه پاسخ مىدهد: «وَ لَکُمْ فى الْقِصاصِحَیاةٌ یا اُولى اْلأَلْبابِ»؛ [اى خردمندان، قصاص مایه حیات و زندگى است] ؛ یعنى اینکه قصاص را مرگ نینگارید و با آن، حیات جامعه و افراد دیگر راحفظ کنید. در نتیجه، مفهوم قصاص، دشمنى با انسان نیست، بلکه دوستى با انساناست. ب) انسان دوستى: انسان دوستى به معناى انسانیت دوستى است و این دوست داشتنبه خاطر قرار گرفتن انسان در صف انسانها نیست ؛ چرا که به تعبیر امامعلىعلیهالسلام: «فالصوره صوره انسان والقلب قلب حیوان» [ظاهر او انساناست، ولى باطن او حیوان است]. آیا در اینجا، به نام انسان دوستى مىتواناین گونه انسانها را دوست داشت؟ از نگاه اسلام، کیفرهاى جزایى در اسلام، به عنوان رحمت الاهى مطرح است کهاین رحمت هم ویژه جامعه است و هم ویژه فرد بزهکار. این قانونها براساسمصلحت نوع انسان و رسیدن جامعه به صلح و آرامش و امنیت عمومى پىریزى شدهاست. به عبارت دیگر، جامعه حکم یک بدن را دارد که اگر عضوى فاسد شد، قرار وآرامش را از دیگر اعضا مىگیرد. امام علىعلیهالسلام نیز عملکردپیامبراکرمصلى الله وعلیه وآله وسلم را اینطور تعبیر مىکند: «طیبدواربطه مذا احکم مداهمه واحمى مواسعه»؛ یعنى اگر پیامبر به مرحلهاىمىرسید که دیگر لطف و مهربانى، سودى نمىبخشید، وارد مرحله تنبیه عملى وتأدیب مجرم مىشد. چنان که سعدى گفته است: درشتى و نرمى به هم در به است چو رگزن که جراح و مرهم نه است